۱۳۹۹ اردیبهشت ۱۲, جمعه

خجالت

خجالت


به روحانی کسی گفت ای برادر
خجالت میکشی آیا تو آخر ؟
بگفتش این قلم کالا نداریم
که در دکان این دولت گذاریم
ولی داریم ما اجناس دیگر
که باشد زآنچه میخواهی تو بهتر
تو از بنده زیادت خواهیت چیست؟
توقعهای پوچ و واهیت چیست؟
بخواه از آنچه ما داریم فراوان
ز سنگ پای قزوین، روی خندان
وزیران چون نمکی کم نداریم
ز دکترها الکی کم نداریم
وزیر فاسد و قهار دارم
وکیل منگ بیمقدار دارم
ولی راستی خجالت خوردنی است ؟
ویا همچون عبا پوشیدنی است ؟
اگر باید کشم آنرا به دنبال
و یا بر دوش بگذارم چو حمال
بگو با من خجالت در کجا هست؟
و آیا فهم آن در حد ما هست ؟
بگفتی میکشند آنرا، چه رنگ است ؟
گمانم همچو سیگار یا که بنگ است
بگفت آنکس به روحانی الدنگ
چرا با من کنی اینگونه تو جنگ
ز فتوای کلامت آشکار است
که احوال خراب تو نزار است
تو مفهوم خجالت را ندانی
به معنایش چو خر در گل بمانی
خجالت را نمیداری تو در سر
وقاحت پیشه ئی همسان رهبر
تو هم مانند آخوندهای دیگر
پر از کذب و ریائی و پر از شرّ
اگر آخوند کند فرمانروائی
برای فهم و منطق نیست جائی                
 خسرو(آئینه)1

هیچ نظری موجود نیست: