‏نمایش پست‌ها با برچسب مقالات آئینه. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب مقالات آئینه. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۶ دی ۸, جمعه

سوراخ دعا گم شده


آقای خامنه ای رهبر حکومت اسلامی سوراخ دعا را گم کرده اند
بله ایشان سوراخ دعا را گم کرده اند و اینطرف و آنطرف دنبال دشمن میگردند و بمردم هشدار میدهند که مواظب دسیسه های دشمن باشند غافل از اینکه دشمن واقعی این رژیم همانا خود این مردم هستند که از این رژیم آدمکش و چپاولگر بیزارند تا حدی که خواستار اضمحلال و سرنگونی آن هستند. اگر آقای خامنه ای واقعیتهای بسیار عینی و مشهود جامعه ایرانی را نبینند و به 
فریاد مردم مظلوم ایران نرسند بزودی خیلی دیر خواهد بود که این رژیم ضد مردمی سرنگون نشود

دشمن
بسکه دادی شعار "این دشمن"
گله  کردی  ز کار این  دشمن
هرگز از خویشتن نپرسیدی
علت    کارزار   این  دشمن
نشنیدی  گلایه هایش  را
از دل  بیقرار  این  دشمن
چون که هستی تو دشمن دشمن
من شدم جانثار این دشمن
آتشی   کرده ای بپا   زینرو
گشته مرگت شعار این دشمن
دامنت را بگیرد این آتش
تا شوی شرمسار این دشمن
بنده قدرتی و مال و منال
 ننگ خویشی و عار این دشمن
بسکه دشمن کشی کنی دنیا
شده است غمگسار این دشمن
چون شب تیره ای سیه کردی
روز و شب روزگار این دشمن
از  گدائی   رسیده   تا شاهی
تا شدی تو سوار این دشمن
پاس نعمت نموده دزدان را
کرده ای پاسدار این دشمن
هرچه بودش گرفتی و دادی
حکم کشتار و دار  این  دشمن
هتک حرمت نموده ای حتی
بر قبور  و  مزار  این دشمن
زده ای  تیر  کینه  بر قلب
مادر  داغدار   این   دشمن
لیک  فصل  خزان نمیماند
میرسد  هم بهار این دشمن
نقش بندد دوباره بر پرچم
شیر خورشید دار این دشمن
آذری و بلوچ و کرد و فارس
همه همدوش و یار این دشمن
زنده  سازند  فر   ایران  را
در گلستان دیار این دشمن

خسرو -- آئینه

۱۳۹۶ شهریور ۸, چهارشنبه

کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من



داستان ملت ایران

بگذارید نگاهی به توده مردم بیاندازیم، منظورم مبارزین و فعالان مدنی از جان گذشته ما در داخل ایران نیست که انها همواره در حال هزینه دادن و بزندان رفتن و اعدام و شکنجه شدن هستند. منظورم توده مسخ شده و ملت بخواب رفته ایران است که هر چه بانها ظلم میشود و تحت فشارهای ظالمانه و جنایتکارانه رژیم قرار میگیرند خم به ابرو نمیاورند و به خوی و فرهنگ بردگی و دم برنیاوردن از شدت ظلم و اجحاف ادامه میدهند. روایتیست که میگویند حاکمی دیکتاتور و ظالم در شهری حکومت میکرد و بسیار در حق مردم ظلم و بی عدالتی روا میداشت. اما مردم هیچ اعتراضی به آنهمه ظلم نمیکردند. حاکم خود از اینهمه تحمل و دم برنیاوردن مردم در تعجب بود و همواره باین معضل فکر میکرد. روزی تصمیم گرفت درجه ظلم و اجحاف را تا سرحد ممکن بالا برد تا  آنجائیکه مردم عکس العملی از خود نشان دهند. هرچه در توانش بود انجام میداد و هر هفته مردم را گرد هم میاورد و  دستور میداد که در میدان شهر جمع شوند. حاکم از انها سوال میکرد که ایا همه چیز بر وفق مراد است یا خیر؟ اگر کسی اعتراضی به طرز حکومت من دارد دست بلند کند و اعتراضش را ابراز نماید، اما هر بار کسی پا پیش نمیگذاشت و شکایتی نمیکرد. او مسئله را با مشاوران و مزدوران خود در میان گذاشت و گفت من بالاخره باید کاری کنم و دستوری دهم که مورد اعتراض مردم قرار گیرم. میخواهم بدانم که این مردم ترسو و لا ابالی بالاخره کی صدایشان در میاید و از خود حمتی نشان میدهند و جرعت میکنند و لب به شکایت باز میکنند. مشاوران و مزدوران او هم از این وضعیت متعجب بودند و تا آنجائی که میتوانستند جنایت میکردند و اموال مردم را بتاراج میبردند. نهایتا حاکم به نتیجه فاجعه باری رسید و راه حلی که مردم را تا سرحد جنون تحریک کند بنظرش آمد. دستور داد که هر کسی میخواهد از شهر خارج شود یا به شهر بازگردد ماموران امنیتی و دروازه بانان که در دروازه شهر حضور داشتند باید به آنها تجاوز کنند تا آنها بتوانند بداخل یا خارج شهر بروند. دستور بمورد اجرا گذاشته شد و چندین هفته از این جریان گذشت. مردم هم باین قانون ذلت بار تن در داده بودند و عکس العملی در مقال آن انجام نمیدادند. سپس حاکم مردم را بمیدان شهر فرا خوند و از «ها پرسید آیا همه چیز بر وفق مراد است؟ آیا کسی اعتراضی ندارد؟ اگر اعتراضی دارید بیان کنید. همه بیکدیگر نگاه میکردند ولی کسی جرعت اعتراض نداشت چون میدانستند که اگر اعتراض کنند موجب غضب حاکم قرار میگرند و جزایشان مرگ است. چند دقیقه با سکوت محض گذشت. حاکم دوباره سخنش را تکرا  کرد. اینبار کسی دستش را بلند کرد و بنشانه اعتراض قد علم نمود. حاکم که از این جریان هم شگفت زده بود و هم خوشحال باخود گفت بالاخره کسی پیدا شد که اعتراض کند و با رو کرد و گفت " چه میگوئی مردک آیا اعتراضی داری ؟" آن مرد گفت بله جناب حاکم، ما هر روز که میخواهیم از شهر خارج یا بآن وارد شویم طبق دستور شما ماموران بما تجاوز میکنند. حاکم گفت خوب که چی؟ چه میخواهی بگوئی؟  آن مرد گفت ما باید مدتها منتظر بمانیم تا بعد از تجاوز بتوانیم برویم و بکارمان برسیم. خواهش بنده از حاکم و رهبر عظیم الشان (عظما) اینست که لطفا دستور بدهید تعداد تجاوز کنندگان را اضافه کنند که کار ما سریعتر انجام پذیرد.
حالا انگار داستان ما مردم ایران بهمین جا رسیده است. ما تا کجا باید برویم و به چه سرحدی برسیم که دست در دست هم داده و حق خودمان را از این جنایتکاران دیکتاتور بگیریم و آنها را به زباله دان تاریخ بیاندازیم ؟  آیا اینهمه اجحاف و ظلم و نابربری و جنایاتی که در حق ما میکنند کافی نیست؟ مردم ایران باید متحدانه و بدونه دلخوش کردن باینکه بالاخره مسیحا نفسی از راه میرسد یا از چاه جمکران ظهور میکند و ما را از ظلم ستم و حکومت دیکتاتوری، متجاوز، دزد و چپاولگر جنایتکار و آدمخور نجات میدهد بر خیزند و یک بار و برای همیشه ریشه ظلم را از این سرزمین برکنند و عاملان و حاکمان بی همه چیز را در دادگاهای مردمی محاکمه کرده و خود بر خود حکوت کنند. این تنها راه نجات است ما باید باور کنیم که کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من.

۱۳۹۵ مهر ۲۸, چهارشنبه

دین راه و روش بهتر زیستن است



دین راه و روش بهتر زیستن است

ای هموطن اسیر خرافات مباش و به دین خود با تعقل و اندیشه نظر کن. از واقعه عاشورا به هدف و ایده بیاندیش و درس جانفشانی در راه احقاق حق بیآموز. چه سودی از به سرو سینه کوفتن و قمه زدن و خود را مجروح کردن عایدت میشود ؟ بجای گریستن بخاطر کشته شدن امام حسین او را تحسین کن و راه او را برای رسیدن به رهائی و آزادی از یوغ بندگی برگزین. دین راه و روش بهتر زیستن است به عقاید و دین دیگران احترام بگذار. انسان آزاد است و هر کسی محق است که راه و روش بهتر زیستن را برای خود آزادانه انتخاب کند. پس همانطوری که در قران هم امده هیچ اجباری در پذیرش دین نیست. هر دینی که داری ، اگر شیعه یا سنی هستی فقط بخود بپرداز و دیگران را آزاد بگذار و حق انتخاب آنان را محترم بشمار. خرافات دینی هر مذهبی را بیمار و ناکارآمد میکند. از خرافات پرهیز کن. مشکل مملکت ما تنها به دین پرداختن و دخالت دین در حکومت است. این نقیصه باید برطرف شود تا همه در کنار یگدیگر با آرامش و صلح و صفا زندگی کنیم.

این مذهب بیهوده و بیمار مرا کشت
زندان پر از دشنه و دیوار مرا کشت
ترویج اکاذیب و احادیث و خرافات
در نفس عمل ملت هوشیار مرا کشت
این سنی و این شیعه و این جنگ اسفبار
سـرها بدم تیغ و سـر دار مرا کشت
یک ملت و یک فر اهورائی دیرین
در بند خرافات و بلا خوار مرا کشت
بـر سـر زدن تـوده گـمـراه بـرای
یک مشت تجاوزگر بدکار مرا کشت
شرمندگی از مردم دنیا ز تمسخر
بر سینه زنی در سر بازار مرا کشت
این رسم عبادت که زنی مشت بسینه
یا تیغ بر آن کله بیمار مرا کشت
فـتوای جنـایـتگری و آیـه کشتار
از قول خدا در دل آن غار مرا کشت
در غـار چها کرده و در غـار چها دید
معلوم نشـد تا ثـمر کار مرا کشت
از جنگ نهاوند هنوز هم بدسایس
این تکیه و تعزیه افکار مرا کشت
من در عجبم زانکه ز تاریخ نپرسیم
این قوم چرا کنیه و تومار مرا کشت
در ذهن خود از فر علی حیدر و مولا
پرداخـتی و پـرده پنـدار مرا کشت
او کشت بتیغ دو دمش تیره ما را
این سوک جنایتگر غدار مرا کشت
زنـگار ز آئـیـنـه زدا تـا بـخود آئی
تحمیق خود از اینهمه زنگار مرا کشت
خسرو (آئینه)

۱۳۹۵ خرداد ۳۱, دوشنبه

تحمل تا بکی ای خیل خاموش :



تحمل تا بکی ای خیل خاموش


وقتی اینهمه چپاول و دزدی و یا باصطلاح خودشتان اختلاس ها را در سراسر ایران میبینم و میشنوم بیاد یه جوک یا یک داستان طنزآلود قدیمی میافتم. میگن یه روزی یه تاجر ی قصد سفر داشت زنش گفت مرا هم با خودت ببر که دنیا را ببینم. تاجر موافقت کرد و روز موعود که فرا رسید دو تا شتر آورد و مال التجاره را بار شترها کرد و با زنش راه افتادند. بعد از یکی دو روزی که از سفرشون گذشته بود داشتند از وسط یک دشت بزرگ گذر میکردند که راهزنها به اونها حمله کردند. راهزنها اقلام با ارزشی که بار شترها بود را برداشتند و قبل از اینکه از اونها دور شوند تاجر را صدا کردند و باو گفتند حاج آقا بیا اینجا بایست. حاجی جلو اومد و ایستاد و گفت خب چه کار دارید؟ یکی از راهزنها یه تیکه کچ برداشت و یک دایره دور حاجی کشید و گفت: حاجی همینجا بایست ولی هر کاری که ما انجام میدهیم مواظب باش اگر پاتو از توی این خط بیرون بذاری پدرتو در میاریم. حاجی مات و مبهوت توی دایره ایساد و راهزنها شروع کردند به تجاوز کردن به زن حاج آقا. بالاخره کارشون تموم شد و با اموال مسروقه با اسبهای خودشون از اون محوطه فرار کردند و دور شدند.
بعد از چند دقیقه زن حاجی که بسیار عصبانی بنظر میرسد رو به حاجی کرد و گفت: حاجی توخجالت نمیکشی؟ عجب غیرتی داری! تمام مال و اموالمون را که بردند هیچی، اینها بمن تجاوز کردند و تو دست روی دست گذاشته بودی و بر و بر فقط نگاه میکردی؟ یکدفعه حاجی با پوزخندی رو بزنش کرد و گفت تو اشتباه میکنی که فکر کردی من کاری نکردم،، من پدرشونو در آوردم. زن حاجی با تعجب پرسید : راست میگی حاجی ؟ چی کار کردی؟ حاجی توضیح داد و گفت: عزیزم اونها همینطور که مشغول کارشون بودن و حواسشون نبود من چندین بار پامو از خط گذاشتم بیرون و دوباره گذاشتم تو. ببین ،، نه یک بار و دو بار بلکه چندین و چند بار این کارو تکرار کردم. حالا فهمیدی چه بلائی سرشون آوردم ؟!!
حالا حکایت حکایت ملت ایرانه. این آخوندها و دزدهای بی سر و بی پا چه بلاهائی که سر این ملت مظلوم و گرفتار نیاوردند! مال و اموال مارو که بردند و هر روز و هر شب در حال دزدی و چپاولند. از شکنجه و کشتار به عناوین مختلف و زندانی کردن و شلاق زدن روزنامه نگاران، وکلا، کارگران و مردم مظلوم و تجاوز به ناموس زنان و دختران ما که دریغ نمیکنند و ابائی ندارند. از ثروتهای نجومی آقایان و اقا زاده ها گرفته تا 150 میلیارد دلار سرمایه نقدی جناب رهبر و 195 میلیارد دلار ارزش سازمانها و شرکتهای مختلف تجاری ایشان و غیب شدن 800 میلیارد دلار درآمد نفتی توسط احمدی نژاد منحوس. که صد البته بین آقا و سردمداران بیت رهبری و اعوان و اقوام خودشان و عده ای از باج بگیران سپاه و فرماندهان و بادمجون دور قاب چینها تقسیم شده. و ایضا آقای رستم قاسمی، بابک زنجانی، آقای طاهری، آقای شیرانی و خیل دزدان وزارت نفت و اموال و پولها مصادره شده و سپس دزدی شده توسط سپاه پاسداران و بسیج و  محسنی اژه ای سردسته دزدان وغیره کجا رفته اند
و اما ملت ایران در قبال این همه ظلم و جنایت چه کرده ؟ جوابش بسیار ساده است،،،ملت ایران پدرشونو در آورده و چندین بار پاشو از خط بیرون گذاشته. مثلا جریانات سال 88 از قبیل همین جسارتها بود که ناگهان خاموش شد. جمع شدن روبروی فروشگاه کوروش  هم یکی دیگر از جسارتهای دلیرانه اخیر ملت ایران بود. اعتصابات کارگری و بی اعتنائی قشرهای دیگر جامعه، تضاهرات و گردهمائیهای بازنشستگان، اعتراض کردها بخاطر بدی اوضاع معیشتی و  انواع و اقسام اجحافات همه اینها خصوصا با عدم حمایت سایر طبقات، اقشار و اصناف جامعه همه بمصداق همان پارو از خط بیرون گذاشتن و بلافاصله بطور محافظه کارانه عقب کشیدن است و تا زمانیکه غیرت ملی مردم گل نکند و متحدانه از خطوط قرمز عبور نکنند و حق خودشان را از این خیل چپاولگر و جنایتکار نگیرند وضعیت بهمین منوالی هست باقی خواهد ماند. ضمنا اگر نمیتوانید تصور کنید که 800 میلیارد دلار چقدر پول است ودیو زیر را تماشا کنید شاید رگ غیرتمان تکانی بخورد.



پولهای من و شما و ملت گرفتار ایران کجاست ؟؟؟؟؟






۱۳۹۵ خرداد ۲۵, سه‌شنبه

رئیس جمهور



اگر رئیس جمهور بودم چه میکردم!!!
در یکی از ترانه های ایرانی شنیدم که خواننده با شور و حال خاصی میخواند و آرزو میکرد که شاه بود و برای این مبارزه تبلیغاتی قول میداد که اگر شاه بود به فقرا کمک میکرد و در هر خانه ای یک ناودان طلا نصب میکرد. فکر کردم اگر چنین کاری عملی میشد دیگر هیچ ناودانی در هیچ خانه هی باقی نمیماند و سرانجام آب باران جمع شده روی پشت بامها باعث تخریب بیشتر منازل میگردید چرا که مردم ناودانها را از جا میکندند تا با فروش آن به دکانهای زرگری به نوائی برسند. ضمنا ارزش طلا، یکباره سقوط کرده و پشتوانه ارزی مملکت که با طلا رابطه تنگاتنگ دارد  دچار اختلال میشد. به همین نسبت به خاطر وفور بیش از حد طلا دکانهای زرگری حاظر به خرید آن نبودند و مسگرها مجبور به تولید آفتابه از جنس طلا میشدند. ضمنا شاعر این ترانه  در منیفستو خود ابتدا میگوید که اگر شاه بود روی همه پشت بامها گلکاری میکرد که فکر کردم دراین صورت اساسا احتیاجی به نسب ناودان طلا نبوده و تخریب و اضمحلال خانه ها خیلی سریعتر انجام میگیرفت. شاید ردیف کردن این برنامه مدبرانه از تنگی قافیه بوده ولی بهر صورت مبین این اصل است که حکمرانی انفرادی چه در قالب شاه ، رئیس جمهور یا باصطلاح رهبر و عدم حضور و مدخلیت نمایندگان واقعی مردم و همچنین متخصصین امور سیاسی، اقتصادی و فنی در تصمیمگیری ها چه بسا منتج به نتایج غیر قابل جبران شبیه آرزوهای این شاه خانه خراب کن میشود. من آرزو میکنم که در ایران آینده با ادامه روشنگریهای روشنفکران و آگاهان جامعه و گندزدائی وسیع فرهنگی، ملت ایران بتواند بنیانگذار ساختارهای ضروری برای ایجاد یک جامعه بتمام معنی خردگرا باشد.
حکومتهای دمکراتیک دنیا و دولتهائی که برنده مبارزات انتخابی میشوند همواره برای نشان دادن نیتهای مردمی خود در راه افزایش خدمات اجتمائی و رفاء عمومی شروع به توسعه بیشتر از پیش پایتخت و شهرهای بزرگ کشور میکنند و این در حالیست که بیشتر مناطق مرفه  و چشمگیر شهرها مورد این عنایات قرار میگیرند تا مناطق فقیر نشین.  این مصداقیست در رابطه با جوامع دمکراتیک، حال آنکه حکومتهای غیر دمکراتیک ،  مستبد و خودکامه همانند آنچه ما در ایران داریم هچ رابطه و ظابطه ای در کارشان نیست. اگر کاری در راستای رفا جامه انجام میدهند پنداری خیراتیست که در راه رضای خدا بخشیده اند. اینکه چگونه خودکامگان و مستبدان با اعمال زور ، فشار  و اعمال ضدٌ انسانی در واقع تیشه به ریشه خود زده و اسباب اضمحلال خود را هروز بیش ازپیش فراهم کرده و جامعه را بنقطه انفجار و نهایتا شورش یکپارچه بر علیه خود وا میدارند بحثیست جداگانه. اما در اینجا من میخواستم بگویم حالا که در ایران دوران پادشاهی ظاهرا سپری شده و رئیس جمهور باید قاعدتا مامور اجرای امور باشد میشود شعر یا تصنیف شاعر فوق الذکر را بروز نمود و گفت اکر من رئیس جمهور بودم چه میکردم.
راستش اگر از خود من بپرسید، من میگفتم اگر من رئیس جمهور بودم اولین و شاید تنها کاری که میکردم این بود که بمردم دروغ نمیگفتم و میگفتم چون از دست بنده کاری بر نمیاید مگر اینکه با موافقت رهبر معظم باشد فقط مکنونات قلبی خودم را خدمت ملت شریف ایران عرض میکنم. من دروغ نمیگویم و از شما ملت عزیز هم انتظار دارم دروغ نگویند. ضمنا بتمام اعضادی هیت دولت هم دستور میدادم بمردم دروغ نگویند. اگر موفق میشدم که تنها همین یک قلم اقدام را در اجتماع و دولت نهادینه کنم بقیه قضایا و مشکلات مملکتی و شهری و روستای بطور اتوماتیک وار توسط همان کسانیکه دروغ نمیگفتند حل و فصل میشد. ضمنا لازم نبود که پادشاه مملکت ، ببخشید منظورم رهبر مملکت بود، راست بگوید. بگذازید او تا دلش میخواهد دروغ سر هم کند اما چون دیکران راستگو میشدند بزودی پته رهبر دروغگو روی آب میافتاد و اعتبار و ابروی نداشته اش بیش از پیش بباد میرفت. خب در چنین شرایطی مجلس خبرگان راستگو و درست کردار و همچنین نهاد (تش خیس) مصلحت نظام ولائی و مجلس محترم تشکیل شده از نماینده گان واقعی مردم بیدرنگ رهبر دروغگو و بی لیاقت را عزل میکردند و تشخیص میدادند که یک نظام دمکراتیک اصولا احتیاجی به یک اقا بالاسر بنام رهبر ندارد.
با عزل و محکومیت رهبر میلیاردها دلار وجه نقد تلانبار شده در بانکهای انگلستان، آمریکا، لبنان، اندونزی و بوتینافاسو و جزایر متعدد افریقائی و کشورهای اروپائی و غیره به نفع ملت ضبط شده بمملکت باز گردانده میشد و در عرض مدت کوتاهی مسئله فقر و بیکاری حل میگشت. البته اموال مسروقه ملت به اینجا ختم نمیشد و با مصادره شرکتهای زیر نظارت و فرمان ایشان که بقیمت 195 میلیارد دلار تخمین زده شده هم، میتوانست در صنعتی کردن و اجرای امور عمران و ابادی کشور نقش بسزائی داشته باشد. از خواص دیگر این یک قلم جنس یعنی دروغ نگفتن یا راستگوئی این بود که، تمام اختلاسگران بدام میافتادند متمولین و ثروتمندان و بچه آخوندها باید راست میگفتند که این ثروتها را از کجا بدست آورده اند و اگر ناحقانه از بیت المال مردم دزدیده اند آنها را به صاحبان واقعی آن برگردانند و اگر عمیقا به فرایند این رویه و بازده و سرانجام آن بیاندیشید باین نتیجه خواهید رسید که دیگر لازم نمیشد جوانان و بچه های ایران و همچنین افغان در سوریه کشته شوند چون جنگ در سوریه با عدم دخالت ایران باتمام میرسید و مردم سوریه و عراق و یمن فرصتی پیدا میکردند که نفسی بکشید و با حل و فصل مسائلشان بدست خودشان اب خوشی از گلویشان پائین برود. باور کنید که این مطلب هم به چکونگی عملکرد راستگویان سران حکومتی دارد.
روزنامه نگاران بخاطر راستگوئی و انتقاد بجا بزندان نمیافتادند چونکه قاضی و دادستان هم راستگو بودند. با انتخابات راستگویانه و شمارش درست و راست آرا نمایندگان واقعی مردم بمجلس رفته و قوانین خاص مردمی وضع میشد و قانون اساسی مملکت تغییر یافته تا منافع راستین ملت را حمایت کند و مروج راستی و درست کرداری احاد مردم از اقلیت تا اکثریت جامعه شود.
نهایتا اینکه اگر بهمین روال پیش میرفت زمانی فرا میرسید تا هر کسی از مردم ایران در صورت تمایل بدون اینکه شاه باشد میتوانست در منزلش یک ناودان طلا نصب کند

‏سه شنبه‏، 14‏ ژوئن‏ 2016