نمایش پستها با برچسب تفسیرات. نمایش همه پستها
نمایش پستها با برچسب تفسیرات. نمایش همه پستها
۱۳۹۷ مرداد ۲۵, پنجشنبه
۱۳۹۶ شهریور ۸, چهارشنبه
کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
داستان ملت ایران
بگذارید نگاهی به توده مردم بیاندازیم، منظورم مبارزین و
فعالان مدنی از جان گذشته ما در داخل ایران نیست که انها همواره در حال هزینه دادن
و بزندان رفتن و اعدام و شکنجه شدن هستند. منظورم توده مسخ شده و ملت بخواب رفته
ایران است که هر چه بانها ظلم میشود و تحت فشارهای ظالمانه و جنایتکارانه رژیم
قرار میگیرند خم به ابرو نمیاورند و به خوی و فرهنگ بردگی و دم برنیاوردن از شدت
ظلم و اجحاف ادامه میدهند. روایتیست که میگویند حاکمی دیکتاتور و ظالم در شهری
حکومت میکرد و بسیار در حق مردم ظلم و بی عدالتی روا میداشت. اما مردم هیچ اعتراضی
به آنهمه ظلم نمیکردند. حاکم خود از اینهمه تحمل و دم برنیاوردن مردم در تعجب بود
و همواره باین معضل فکر میکرد. روزی تصمیم گرفت درجه ظلم و اجحاف را تا سرحد ممکن
بالا برد تا آنجائیکه مردم عکس العملی از
خود نشان دهند. هرچه در توانش بود انجام میداد و هر هفته مردم را گرد هم میاورد
و دستور میداد که در میدان شهر جمع شوند.
حاکم از انها سوال میکرد که ایا همه چیز بر وفق مراد است یا خیر؟ اگر کسی اعتراضی
به طرز حکومت من دارد دست بلند کند و اعتراضش را ابراز نماید، اما هر بار کسی پا
پیش نمیگذاشت و شکایتی نمیکرد. او مسئله را با مشاوران و مزدوران خود در میان
گذاشت و گفت من بالاخره باید کاری کنم و دستوری دهم که مورد اعتراض مردم قرار
گیرم. میخواهم بدانم که این مردم ترسو و لا ابالی بالاخره کی صدایشان در میاید و
از خود حمتی نشان میدهند و جرعت میکنند و لب به شکایت باز میکنند. مشاوران و
مزدوران او هم از این وضعیت متعجب بودند و تا آنجائی که میتوانستند جنایت میکردند
و اموال مردم را بتاراج میبردند. نهایتا حاکم به نتیجه فاجعه باری رسید و راه حلی
که مردم را تا سرحد جنون تحریک کند بنظرش آمد. دستور داد که هر کسی میخواهد از شهر
خارج شود یا به شهر بازگردد ماموران امنیتی و دروازه بانان که در دروازه شهر حضور
داشتند باید به آنها تجاوز کنند تا آنها بتوانند بداخل یا خارج شهر بروند. دستور
بمورد اجرا گذاشته شد و چندین هفته از این جریان گذشت. مردم هم باین قانون ذلت بار
تن در داده بودند و عکس العملی در مقال آن انجام نمیدادند. سپس حاکم مردم را
بمیدان شهر فرا خوند و از «ها پرسید آیا همه چیز بر وفق مراد است؟ آیا کسی اعتراضی
ندارد؟ اگر اعتراضی دارید بیان کنید. همه بیکدیگر نگاه میکردند ولی کسی جرعت
اعتراض نداشت چون میدانستند که اگر اعتراض کنند موجب غضب حاکم قرار میگرند و
جزایشان مرگ است. چند دقیقه با سکوت محض گذشت. حاکم دوباره سخنش را تکرا کرد. اینبار کسی دستش را بلند کرد و بنشانه
اعتراض قد علم نمود. حاکم که از این جریان هم شگفت زده بود و هم خوشحال باخود گفت
بالاخره کسی پیدا شد که اعتراض کند و با رو کرد و گفت " چه میگوئی مردک آیا
اعتراضی داری ؟" آن مرد گفت بله جناب حاکم، ما هر روز که میخواهیم از شهر
خارج یا بآن وارد شویم طبق دستور شما ماموران بما تجاوز میکنند. حاکم گفت خوب که
چی؟ چه میخواهی بگوئی؟ آن مرد گفت ما باید
مدتها منتظر بمانیم تا بعد از تجاوز بتوانیم برویم و بکارمان برسیم. خواهش بنده از
حاکم و رهبر عظیم الشان (عظما) اینست که لطفا دستور بدهید تعداد تجاوز کنندگان را
اضافه کنند که کار ما سریعتر انجام پذیرد.
حالا انگار داستان ما مردم ایران بهمین جا رسیده است. ما تا
کجا باید برویم و به چه سرحدی برسیم که دست در دست هم داده و حق خودمان را از این
جنایتکاران دیکتاتور بگیریم و آنها را به زباله دان تاریخ بیاندازیم ؟ آیا اینهمه اجحاف و ظلم و نابربری و جنایاتی که
در حق ما میکنند کافی نیست؟ مردم ایران باید متحدانه و بدونه دلخوش کردن باینکه
بالاخره مسیحا نفسی از راه میرسد یا از چاه جمکران ظهور میکند و ما را از ظلم ستم
و حکومت دیکتاتوری، متجاوز، دزد و چپاولگر جنایتکار و آدمخور نجات میدهد بر خیزند
و یک بار و برای همیشه ریشه ظلم را از این سرزمین برکنند و عاملان و حاکمان بی همه
چیز را در دادگاهای مردمی محاکمه کرده و خود بر خود حکوت کنند. این تنها راه نجات
است ما باید باور کنیم که کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من.
۱۳۹۵ خرداد ۲۵, سهشنبه
رئیس جمهور
اگر رئیس جمهور بودم چه میکردم!!!
در یکی از ترانه های ایرانی شنیدم
که خواننده با شور و حال خاصی میخواند و آرزو میکرد که شاه بود و برای این مبارزه
تبلیغاتی قول میداد که اگر شاه بود به فقرا کمک میکرد و در هر خانه ای یک ناودان طلا
نصب میکرد. فکر کردم اگر چنین کاری عملی میشد دیگر هیچ ناودانی در هیچ خانه هی
باقی نمیماند و سرانجام آب باران جمع شده روی پشت بامها باعث تخریب بیشتر منازل
میگردید چرا که مردم ناودانها را از جا میکندند تا با فروش آن به دکانهای زرگری به
نوائی برسند. ضمنا ارزش طلا، یکباره سقوط کرده و پشتوانه ارزی مملکت که با طلا
رابطه تنگاتنگ دارد دچار اختلال میشد. به
همین نسبت به خاطر وفور بیش از حد طلا دکانهای زرگری حاظر به خرید آن نبودند و
مسگرها مجبور به تولید آفتابه از جنس طلا میشدند. ضمنا شاعر این ترانه در منیفستو خود ابتدا میگوید که اگر شاه بود
روی همه پشت بامها گلکاری میکرد که فکر کردم دراین صورت اساسا احتیاجی به نسب
ناودان طلا نبوده و تخریب و اضمحلال خانه ها خیلی سریعتر انجام میگیرفت. شاید ردیف
کردن این برنامه مدبرانه از تنگی قافیه بوده ولی بهر صورت مبین این اصل است که
حکمرانی انفرادی چه در قالب شاه ، رئیس جمهور یا باصطلاح رهبر و عدم حضور و مدخلیت
نمایندگان واقعی مردم و همچنین متخصصین امور سیاسی، اقتصادی و فنی در تصمیمگیری ها
چه بسا منتج به نتایج غیر قابل جبران شبیه آرزوهای این شاه خانه خراب کن میشود. من
آرزو میکنم که در ایران آینده با ادامه روشنگریهای روشنفکران و آگاهان جامعه و
گندزدائی وسیع فرهنگی، ملت ایران بتواند بنیانگذار ساختارهای ضروری برای ایجاد یک
جامعه بتمام معنی خردگرا باشد.
حکومتهای دمکراتیک دنیا و دولتهائی
که برنده مبارزات انتخابی میشوند همواره برای نشان دادن نیتهای مردمی خود در راه
افزایش خدمات اجتمائی و رفاء عمومی شروع به توسعه بیشتر از پیش پایتخت و شهرهای
بزرگ کشور میکنند و این در حالیست که بیشتر مناطق مرفه و چشمگیر شهرها مورد این عنایات قرار میگیرند
تا مناطق فقیر نشین. این مصداقیست در
رابطه با جوامع دمکراتیک، حال آنکه حکومتهای غیر دمکراتیک ، مستبد و خودکامه همانند آنچه ما در ایران داریم
هچ رابطه و ظابطه ای در کارشان نیست. اگر کاری در راستای رفا جامه انجام میدهند
پنداری خیراتیست که در راه رضای خدا بخشیده اند. اینکه چگونه خودکامگان و مستبدان
با اعمال زور ، فشار و اعمال ضدٌ انسانی
در واقع تیشه به ریشه خود زده و اسباب اضمحلال خود را هروز بیش ازپیش فراهم کرده و
جامعه را بنقطه انفجار و نهایتا شورش یکپارچه بر علیه خود وا میدارند بحثیست
جداگانه. اما در اینجا من میخواستم بگویم حالا که در ایران دوران پادشاهی ظاهرا سپری
شده و رئیس جمهور باید قاعدتا مامور اجرای امور باشد میشود شعر یا تصنیف شاعر فوق
الذکر را بروز نمود و گفت اکر من رئیس جمهور بودم چه میکردم.
راستش اگر از خود من بپرسید، من
میگفتم اگر من رئیس جمهور بودم اولین و شاید تنها کاری که میکردم این بود که بمردم
دروغ نمیگفتم و میگفتم چون از دست بنده کاری بر نمیاید مگر اینکه با موافقت رهبر
معظم باشد فقط مکنونات قلبی خودم را خدمت ملت شریف ایران عرض میکنم. من دروغ
نمیگویم و از شما ملت عزیز هم انتظار دارم دروغ نگویند. ضمنا بتمام اعضادی هیت
دولت هم دستور میدادم بمردم دروغ نگویند. اگر موفق میشدم که تنها همین یک قلم
اقدام را در اجتماع و دولت نهادینه کنم بقیه قضایا و مشکلات مملکتی و شهری و
روستای بطور اتوماتیک وار توسط همان کسانیکه دروغ نمیگفتند حل و فصل میشد. ضمنا
لازم نبود که پادشاه مملکت ، ببخشید منظورم رهبر مملکت بود، راست بگوید. بگذازید
او تا دلش میخواهد دروغ سر هم کند اما چون دیکران راستگو میشدند بزودی پته رهبر
دروغگو روی آب میافتاد و اعتبار و ابروی نداشته اش بیش از پیش بباد میرفت. خب در
چنین شرایطی مجلس خبرگان راستگو و درست کردار و همچنین نهاد (تش خیس) مصلحت نظام
ولائی و مجلس محترم تشکیل شده از نماینده گان واقعی مردم بیدرنگ رهبر دروغگو و بی
لیاقت را عزل میکردند و تشخیص میدادند که یک نظام دمکراتیک اصولا احتیاجی به یک
اقا بالاسر بنام رهبر ندارد.
با عزل و محکومیت رهبر میلیاردها
دلار وجه نقد تلانبار شده در بانکهای انگلستان، آمریکا، لبنان، اندونزی و
بوتینافاسو و جزایر متعدد افریقائی و کشورهای اروپائی و غیره به نفع ملت ضبط شده
بمملکت باز گردانده میشد و در عرض مدت کوتاهی مسئله فقر و بیکاری حل میگشت. البته
اموال مسروقه ملت به اینجا ختم نمیشد و با مصادره شرکتهای زیر نظارت و فرمان ایشان
که بقیمت 195 میلیارد دلار تخمین زده شده هم، میتوانست در صنعتی کردن و اجرای امور
عمران و ابادی کشور نقش بسزائی داشته باشد. از خواص دیگر این یک قلم جنس یعنی دروغ
نگفتن یا راستگوئی این بود که، تمام اختلاسگران بدام میافتادند متمولین و
ثروتمندان و بچه آخوندها باید راست میگفتند که این ثروتها را از کجا بدست آورده
اند و اگر ناحقانه از بیت المال مردم دزدیده اند آنها را به صاحبان واقعی آن
برگردانند و اگر عمیقا به فرایند این رویه و بازده و سرانجام آن بیاندیشید باین
نتیجه خواهید رسید که دیگر لازم نمیشد جوانان و بچه های ایران و همچنین افغان در
سوریه کشته شوند چون جنگ در سوریه با عدم دخالت ایران باتمام میرسید و مردم سوریه
و عراق و یمن فرصتی پیدا میکردند که نفسی بکشید و با حل و فصل مسائلشان بدست
خودشان اب خوشی از گلویشان پائین برود. باور کنید که این مطلب هم به چکونگی عملکرد
راستگویان سران حکومتی دارد.
روزنامه نگاران بخاطر راستگوئی و
انتقاد بجا بزندان نمیافتادند چونکه قاضی و دادستان هم راستگو بودند. با انتخابات
راستگویانه و شمارش درست و راست آرا نمایندگان واقعی مردم بمجلس رفته و قوانین خاص
مردمی وضع میشد و قانون اساسی مملکت تغییر یافته تا منافع راستین ملت را حمایت کند
و مروج راستی و درست کرداری احاد مردم از اقلیت تا اکثریت جامعه شود.
نهایتا اینکه اگر بهمین روال پیش
میرفت زمانی فرا میرسید تا هر کسی از مردم ایران در صورت تمایل بدون اینکه شاه
باشد میتوانست در منزلش یک ناودان طلا نصب کند
سه شنبه، 14 ژوئن 2016
۱۳۹۴ اردیبهشت ۷, دوشنبه
۱۳۹۴ اردیبهشت ۵, شنبه
پاسخ ملت ایران به آیندگان چیست ؟

پاسخ ملت ایران به آیندگان چیست ؟
اعتراضات وسیع و همه جا گیر تونس، با خودسوزی یک جوان دستفروش تونسی به نام محمد
بوعزیزی شروع شد و سپس بعد از گدشت زمان کوتاهی به شورش مردمی تبدیل گشت. این دستفروش تونسی کاملا مشابه دستفروش تبریزی خودمان یعنی
حمید فرخی دیزج 43 ساله اعتراض به این که پلیس مانع شده بود که او به کاسبی خود
ادامه دهد و اینکه بساط او را ضبط کرده و به مراجعات مکرر او توجهی نمیکردند و
بساطش را پس نمیدادند، خود را در خیابان آتش زد و متعاقباً در بیمارستان درگذشت. حادثه خودسوزی دستفروش تونسی باعث شروع هفتهها
تظاهرات خشونتآمیز خیابانی در سراسر تونس، و در اعتراض به بیکاری، فساد و گرانی مواد
غذایی شد و به تغییر رژیم و فرار رئیسجمهوری تونس انجامید.
و اما در ایران چه میگذرد و وقایعی اینچنین که فقط یک نمونه نبوده است و مشابه
آنرا چندی قبل در مورد یونس عساکره در خرمشهر مشاهده کردیم و حوادث متعدد همگون در
گذشته با چه واکنشی از طرف مردم روبرو بوده است ؟ اساسا مسئله این نیست که آیا
دستفروشان کارشان قانونی هست یا نیست. یا اینکه ممکن است بعضی از انها حتی جواز
این کار را نداشته باشند. مسئله مشکل معیشتی مردم در مقابل چپاول حکومتیان از
اموال توده هاست. مسئله اینست که چرا در مملکتی که دارای بزرگترین ذخایر نفت و گاز
و سایر منابع طبیعی و مالی میباشد مردم باید از فرط بیکاری و سیر کردن شکم زن و فرزندانشان
دست به هر کاری بزنند تا لقمه نانی را برای زنده ماندن پیدا کنند ! ایا تنها
اقازاده ها با اتومبیلهای پورشه مازوراتی و در سکونت در قصرهای انچنانی و
برخورداری از همه امکانات مالی که با دزدی پولهای مردم و تاراج ثروتهای ملی انجام
پذیرفته حق زندگی دارند ؟ پس سهم مردم گرفتار ایران از اختلاسهای میلیاردی که هر
از چندگاهی یکی از انها برملا میشود و بقیه همواره پنهان از چشم مردم باقی میماند
کجاست ؟ ایا انقلاب برای حکومت مستضعفین یعنی تلنبار کردن ثروت توسط قشر زیاده
خواهی که فقط یک قلم از ثروت یکی از آنها
به 95 میلیارد دلار میرسد ؟ باید با چراغ
بگردیم و ببینیم ایا در این حکومت حتی یک نفر هست که دلش برای مردم بسوزد و برای
انها و بخاط انها کار کند ؟ (گفتند یافت می نشود گشته ایم ما ). در اینجا دو سئوال اساسی مطرح است. اول اینکه این
وضعیت و این مظالم و نابسامانیها تا کی ادامه خواهد داشت ؟ دوم اینکه تحمل این
مردم گرفتار کی بپایان میرسد و کاسه صبرشان کی لبریز میشود. هردو این سوالات بهم
گره خورده و مربوط است بدین معنی که سرنوشت هر ملتی دست خودش است و حکومت هر کشوری
حکومتیست که مردم ان کشور محق انند. حوادث مشابه ای که در تونس و ایران بوقوع
پیوست باعث شد مردم سرنوشت خود را بدست خود متغیر کنند اما در ایران تا کنون به
سکوت و تماشا گذشته است و بس. مع اوصف نسل کنونی باید به آیندگان پاسخگو باشد. پاسخ ملت ایران به آیندگان چیست ؟
۱۳۹۳ آبان ۳, شنبه
ریحانه محق اعدام نبود
ریحانه
محق اعدام نبود و باید آزاد میشد
ریحانه را اعدام میکنید.
او را بعد از 7 سال رنج و عذاب میکشید. بنازم به این رأفت اسلامی. او را میکشید و مادرش را برای تمام عمرش زجر کش
کرده و ذره ذره آب میکنید. لذت میبرید. کیف میکنید از این همه جنایاتی که در حق یک
ملت مظلوم روا میدارید. حکومت عدل علی و و پیامبر خدای شما این چنین است. ریحانه
یک دختر معصوم 19 ساله که برای فرار از معرکه هولناک تجاوز و بی عفتی راهی بجز
کاری که کرد و اتفاقی که افتاد نداشته را بجرم دفاع از ناموس و شرف انسانی خود که
در حال مخدوش شدن بدست یک حیوان صفت خاطی بود به اعدام محکوم کرده اید. قانون
قصاصتان را باید در مورد خود شما که دستتان بخون دهها هزار بلکه صدها هزار پیرو
جوان ایرانی آلوده است اجرا کرد. این مأل اندوزی شما برای آینده ننگینتان است.
آینده ای که همه این اشکها و ناله ها و بیعدالتی ها را بدنبال خود میکشد. آیا در
قوانین و احکام و احادیث شما کلمه ای بنام شرم، حیا و انسانیت هم وجود دارد ؟
گفتید ریحانه مرتکب قتل عمد و برنامه ریزی شده است. آیا خرید کاندوم و داروی مخدر و بیهوشی
توسط آن اقای دکتر باشرف هم جز برنامه ریزی ریحانه بود ؟ آیا سعی در تجاوز به عنف در یک خانه متروکه هم جز
نقشه های ریحانه بود؟ صد البته که قضات شما هم همانند خود شما از میان آدم کشها و
جنایتکاران برگزیده شده اند. آیا نوشته ها و نامه های مادر ریحانه را هم خوانده
اید ؟ آیا قطره ای اشک از چششمانتان جاری شد یا حتی متآثر شدید و یا جرقه ای از
عاطفه انسانی در وجودتان پدید آمد ؟ صد البته که حکام اسلامی و قواننین قصاص و کشت
و کشتارتان و رافت و انسانیت دینی شما فقط به مرگ و نامردمی و جنایت ختم
میشود و بس. چرا ریحانه در آن حال و هوای وحشتناک جهت کشتن آقای دکتر ضربه چاقو را
به کتف ایشان میزند ؟ حتما قلب ایشان روی کتفش بوده. یا اینکه ریحانه بیچاره این
ضربه را فقط برای فرار از معرکه و از روی ناچاری زد ؟ تا جان و ناموسش را حراست
کند و نجات دهد؟ آیا اگر دختر خود شما در چنبن دامی افتاده بود او را برای آنچه
پیش آمدسرزنش میکردید ؟ یا اینکه انتظار داشتید او تن به همخوابگی با متجاوز بدهد
و هیچ عکس العملی از خود نشان ندهد. ای آقایان زندانبانان و شکنجه گران زندانِ
بزرگ ایران بیدار شوید ،بخود آئید. شما بر
سر شاخه نشسته اید و بن مبرید. کمی هم بروزی که کاسه های صبر مردم لبریز میشود
بیاندیشید. جائی هم برای گذشت و خاموش کردن خشم مردم بگذارید. اگر ریحانه را اعدام
کنید یعنی سرنوشت ننگین خود را معدوم کرده اید.
پژواک اعدام ریحانه و امثالهم و این همه مظالم، اجحافات، بیرحمیها ،
نامردمیها و جنایات در آئینه روح جامعه اژدی
خواهد شد سهمگین بسوی آنانی که مسببین این همه ظلم ستم هستند.
این یادداشت بروز شده
۱۳۹۳ فروردین ۲۴, یکشنبه
ریحانه باید آزاد شود
ریحانه محق اعدام نیست و باید آزاد شود

ریحانه را اعدام میکنید. او را بعد از 7 سال رنج و عذاب میکشید. بنازم به این رأفت اسلامی. او را میکشید و مادرش را برای تمام
عمرش زجر کش کرده و ذره ذره آب میکنید. لذت میبرید. کیف میکنید از این همه جنایاتی
که در حق یک ملت مظلوم روا میدارید. حکومت عدل علی و و پیامبر خدای شما این چنین
است. ریحانه یک دختر معصوم 19 ساله که برای فرار از معرکه هولناک تجاوز و بی عفتی
راهی بجز کاری که کرد و اتفاقی که افتاد نداشته را بجرم دفاع از ناموس و شرف
انسانی خود که در حال مخدوش شدن بدست یک حیوان صفت خاطی بود به اعدام محکوم کرده
اید. قانون قصاصتان را باید در مورد خود شما که دستتان بخون دهها هزار بلکه صدها
هزار پیرو جوان ایرانی آلوده است اجرا کرد. این مأل اندوزی شما برای آینده
ننگینتان است. آینده ای که همه این اشکها و ناله ها و بیعدالتی ها را بدنبال خود
میکشد. آیا در قوانین و احکام و احادیث شما کلمه ای بنام شرم، حیا و انسانیت هم
وجود دارد ؟ گفتید ریحانه مرتکب قتل عمد و برنامه ریزی شده است. آیا خرید کاندوم و داروی مخدر و بیهوشی
توسط آن اقای دکتر باشرف هم جز برنامه ریزی ریحانه بود ؟ آیا سعی در تجاوز به عنف در یک خانه متروکه هم جز
نقشه های ریحانه بود؟ صد البته که قضات شما هم همانند خود شما از میان آدم کشها و
جنایتکاران برگذیده شده اند. آیا نوشته ها و نامه های مادر ریحانه را هم خوانده
اید ؟ آیا قطره ای اشک از چششمانتان جاری شد یا حتی متآثر شدید و یا جرقه ای از
عاطفه انسانی در وجودتان پدید آمد ؟ صد البته که حکام اسلامی و قواننین قصاص و کشت
و کشتارتان و رأفت و انسانیت دینی شما فقط به مرگ و نامردمی و
جنایت ختم میشود و بس. چرا ریحانه در آن حال و هوای وحشتناک جهت کشتن آقای دکتر
ضربه چاقو را به کتف ایشان میزند ؟ حتما قلب ایشان روی کتفش بوده. یا اینکه ریحانه
بیچاره این ضربه را فقط برای فرار از معرکه و از روی ناچاری زد تا جان و ناموسش را
حراست کند و نجات دهد. آیا اگر دختر خود شما در چنبن دامی افتاده بود او را برای
آنچه پیش آمدسرزنش میکردید ؟ یا اینکه انتظار داشتید او تن به همخوابگی با متجاوز
بدهد و هیچ عکس العملی از خود نشان ندهد. ای آقایان زندانبانان و شکنجه گران زندانِ
بزرگ یران بیدار شوید ،بخود آئید. شما بر
سر شاخه نشسته اید و بن مبرید. کمی هم بروزی که کاسه های صبر مردم لبریز میشود
بیاندیشید. جائی هم برای گذشت و خاموش کردن خشم مردم بگذارید. اگر ریحانه را اعدام
کنید یعنی سرنوشت ننگین خود را معدوم کرده اید.
پژواک اعدام ریحانه و امثالهم و این همه مظالم، اجحافات، بیرحمیها ،
نامردمیها و جنایات در آئینه روح جامعه اژدی
خواهد شد سهمگین بسوی آنانی که مسببین این همه ظلم ستم هستند.
.
اشتراک در:
پستها (Atom)