ناهی
منکرخفه شو
من
به ابرام کنم باده گساری خفه شو
بوالفضولی
مکن اندر همه کاری خفه شو
ناهـی
منکری و عشق نمـیدانی چیـست
تو
که عاشق نشدی، هیچ نداری، خفه شو
دین
من شادی و آزادگی و دوسـتی است
دیـن
تو بندگی و گریه و زاری خـفه شــو
موی
زن موجب تحریک تو است ای حیوان
تو
که محتاج به ارشادی و یاری خـفه شـو
من
باین دین و باین مسلک تو میـخـندم
که
ترا داده چنین ذلت و خواری خفه شو
خـلق
عاصی شده از اینـهمه بی فرهنگی
عالمی
را مکن از خویش فراری خفه شو
مردمی
باش و به آخوند عقب مانده مده
همچو
خر یکسره کولی و سواری خفه شو
خسرو
(آئینه)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر