انسان بودن حق توست
اینهمه جور و ستم این درد و حرمان حق توست
قوم کهفی، خفته ای، خواب پریشان حق توست
میبــری بار ذلالـت، میکـشی رنـج و تعــب
دادن افسار خود در دست دزدان حق توست
سر فرود آورده، خاموشی و گنگ و مرده ای
رفتن ناموس بر تاراج و خفقان حق توست
ســلطه شیــطان ز تمـکـین تـو میـآید پدید
مشت شیطان در جواب حق شناسان حق توست
ســر فرازی رفـت و سـر در یوغ استبداد شد
سر نگون بی غیرتی، یوغ اسیران حق توست
فقر و محنت، خواری و ذلت متاع دین فروش
چون خریدارش توئی، آن سود و نقصان حق توست
بگسـل ایـن زنجـیر استـحـماری از پای خرد
زیستن با تاج عزت همچو انسان حق توست
خسرو (آئینه)13 می 2014
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر