۱۳۹۳ اسفند ۲۳, شنبه

احمد کَسرَوی






یادی کنیم از مردی روشنفکر وروشنگر 
بیستم اسفند سالروز بقتل رسیدن یکی از اندیشمندترین افراد قرن توسط اسلام گرایان
روشنفکری که حدود ۷۰ - ۸۰ سال پیش گفت: ما یک حکومت دینی برای شناخت روحانیون و خرافه زدائی... به آخوند ها بدهکاریم!
احمد کَسرَوی، تاریخ‌نگار، زبان‌شناس، پژوهش‌گر، حقوق‌دان و اندیشمند ایرانی بود. وی استاد ملی‌گرای رشته حقوق در دانشگاه تهران و وکیل دعاوی در تهران بود. احمد کسروی در تاریخ ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ و در سن ۵۷ سالگی، در اتاق بازپرسی ساختمان کاخ دادگستری تهران به ضرب «گلوله و ۲۷ ضربه چاقو» توسط گروه اسلام‌گرای «فدائیان اسلام» به طرز وحشیانه ای ترور شد. احمد کسروی در حوزه‌های مختلفی هم‌چون تاریخ، زبان‌شناسی، ادبیات، علوم دینی، روزنامه‌نگاری، وکالت، قضاوت و سیاست فعالیت داشت. وی بنیان‌گذار جنبشی سیاسی-اجتماعی با هدف ساختن یک «هویت ایرانیِ سکولار» در جامعه ایران، موسوم به جنبش «پاک‌دینی» بود که در دوره‌ای از حکومت پهلوی شکل گرفت.
احمد کسروی خواستار مبارزه با «واپس‌ماندگی فکری و علمی» و روشن‌گری در تمامی وجوه زندگانی بود. وی با انتقاد از «اوضاع زندگی، خرافه‌گرایی و آداب اجتماعی» مردم ایران، خواستار «پالایش زبان فارسی» از هر گونه واژه عربی و سره‌نویسی در زبان فارسی بود.
------------------------------------------------

احمد کسروی، جان بر سر عقیده

 توانا«سید احمد حکم‌آبادی» که بعدها نام خانوادگی‌اش را به کسروی تغییر داد، تاریخ‌نگار، پژوهش‌گر و حقوق‌دانی اهل اندیشه بود. او در ۸ مهرماه ۱۲۶۹ شمسی در خانواده‌ای مذهبی و باورمند و شیعه دیده به جهان گشود. اجداد کسروی همه روحانی و پیش‌نماز بودند. پدرش «میرقاسم» اما از روحانیت کناره گرفته و به بازرگانی مشغول شده بود. مادرش «خدیجه خانم» زنی بی‌سواد اما خوش‌فکر بود. سال ۱۲۸۱ در یازدهم دی‌ماه و در شبی زمستانی، میرقاسم درگذشت و احمد که در آن زمان تنها دوازده سال سن داشت درس را کنار گذاشت و به اداره‌ی کارگاه قالی‌بافی پدر پرداخت. در سال ۱۲۸۴ و در حالی که سه سال از درس و مدرسه کناره گرفته بود، احمد به مدرسه‌ی طالبیه که بزرگ‌ترین مدرسه‌ی دینی تبریز بود رفت و در همین مدرسه‌ی دینی بود که با شیخ محمد خیابانی که در آن مدرسه استاد بود آشنا شد. یک سال بعد، یعنی در سال ۱۲۸۵ که تکاپوی مشروطه‌خواهی به راه افتاده بود کسوری ِ جوان شیفته‌ی مشروطه شد. سال ۱۲۸۹ کسروی به لباس آخوندی درآمد که آن هم به اصرار خانواده بود و از روی اجبار به پیش‌نمازی پرداخت. در این مدت کسروی حافظ قرآن شد.
 سعید نفیسی، کسروی آن‌روزها را این‌گونه توصیف می‌کند: «عمامه‌ای سیاه به سر داشت، لباده و قبای بلند می‌پوشید و عبای سیاهی بر روی آن می‌افکند. عمامهٔ کوچک و فشرده او بهترین نماینده طلاب تبریزی بود. چهره لاغر و استخوان‌های برجسته سیمایی رنج کشیده و عصبانی و در ضمن مستبد به رای و مُصر در عقیده را نشان می‌داد و از اینکه بر خلاف عرف و به خلاف عقیده دیگران چیزی بگوید باک نداشت.»
زمان زیادی نگذشت که در سال ۱۲۹۱ احمد کسروی مورد ناسزا و تکفیر روحانیان محافظه‌کار و افراطی قرار گرفت چرا که از مشروطه‌خواهی دفاع کرده بود. کسروی آخوندی رها کرد و عبا و عمامه‌اش را به گوشه‌ای نهاد و چند ماهی در یک کارگاه جوراب‌بافی به کار مشغول شد. در سال ۱۲۹۵ کسروی به دلیل فشارهای فراوان بدگویان با قطار به سوی جفلا و از آن‌جا به باکو رفت. در این سفر ۵ ماهه، کسروی زبان روسی آموخت. کسروی در سال ۱۲۹۶ به حزب دموکرات که ره‌بری آن را شیخ محمد خیابانی بر عهده داشت پیوست که دو سال بعد از این گروه جدا شد. در سال ۱۲۹۸ کسروی که فقه می‌دانست به پیش‌نهاد رئیس استیناف آذربایجان به کارمندی عدلیه که چند سال بعد نام «دادگستری» گرفت درآمد.
در سال ۱۲۹۹ احمد کسروی با آغاز شورش دموکرات‌ها که ره‌بری آن را خیابانی عهده‌دار بود به ناچار از تبریز رفت و راهی تهران شد و پس از سرکوب‌شدن شورش چند ماهی به تبریز بازگشت اما بار دیگر راه تهران در پیش گرفت. در سال ۱۳۰۱ پس از چند ماه ریاست استیناف استان مازندران و دماوند، در امتحان قضایی تهران شرکت کرد و با گرفتن نمره‌ی ممتاز به جای‌گاه قاضی عدلیه رسید و برای سرپرستی عدلیه‌ی زنجان به آن شهر رفت. کسروی در سال ۱۳۰۲ سرپرست عدلیه‌ی خوزستان شد و یک سال و نیم در آن‌جا بود که در این زمان به نوشتن تاریخ پانصدساله‌ی خوزستان همت گمارد؛ کوتاه‌شده‌ی این کتاب در مجله‌ی «آینده» منتشر شد. در همین زمان مقاله‌ای درباره‌ی تبار صوفیه در آینده نوشت. رضا شاه بر سر کار آمد. در سال ۱۳۰۴، کسروی سمت بازرسی و ریاست یکی از محکمه‌های جدیدالتاسیس انتظامی را داشت که «علی‌اکبر داور» وزیر عدلیه شد و عدلیه را منحل کرد. در این زمان کسروی شغلی نداشت و فرصت مناسب یافت که به تحقیق و پژوهش بیش‌تر دست بزند.
در این زمان گفتارهایی در مورد شیر و خورشید را در مجله‌ی آینده منتشر ساخت. کسروی به سفارش تیمور تاش، وزیر دربار، دادستان تهران شد اما نتوانست چندان دوام بیابد و کناره‌جویی کرد و پروانه‌ی وکالت گرفت. در این دوره بود که کسروی به فراگیری زبان ارمنی کهن و هم‌چنین زبان ارمنی نو همت گمارد و در این دوره «کارنامه‌ی اردشیر بابکان» را از پهلوی به فارسی برگرداند. او در سال ۱۳۰۷ به دادگاه جنایی دعوت شد و بار دیگر به کار مشغول شد و در ۲۹ دی‌ماه همین‌ سال به ریاست کل محاکم بدایت منصوب شد. در این دوره احمد کسروی به نوشتن کتاب «شهریاران گم‌نام» پرداخت. او در سال ۱۳۰۸، جزء هيئت بازرسی کشور به شهرهای اراک و همدان رفت که در همدان با «عارف قزوینی» که در تبعیدگاه می‌زیست آشنا شد و در این سفر هشت هزار نام از نام‌های روستاها و محله‌ها و آبادی‌های مختلف از همدان و کرمانشاهان و … جمع‌آوری کرد و از بررسی و سنجش این نام‌ها کتابی نوشت. او سال ۱۳۱۱ از عدلیه کناره‌گیری می‌کند و به کار وکالت مشغول می‌شود. او در نامه‌ای به شاه به شیوه‌ی کار داور و هم‌راهانش اعتراض می‌کند که همین امر موجب حکم تنزل رتبه از سوی دادگاه انتظامی می‌شود، حکمی که هرگز اجرا نمی‌شود و کسروی بازنشسته می‌شود. احمد کسروی در یک سخنرانی که در اول آذرماه ۱۳۲۳ به صورت کتابی مستقل با عنوان «چرا از عدلیه بیرون آمدم؟» می‌گوید: «جای بسيار خشنودی است كه در اين كشوری كه رشوه‌خواری و نادرستی از در و ديوارش می‌بارد، من، كه در عدليه در كانون رشوه‌خواری می‌بوده‌ام، خدا مرا از لغزش دور داشته است. در اين كشوری كه چاپلوسی و پستی گريبانگير خرد و بزرگ می‌باشد، من، با همه آميزش كه با چاپلوسان و پست‌نهادان، آلوده خوی آنان نگرديده‌ام.»
به گفته‌ی یحیی آرین‌پور که زندگی احمد کسروی را نوشته است احمد کسروی از سال ۱۳۱۲ به ناگاه تغییر کلی در دید و دریافتش پدید آمد. او دیگر یک مورخ و محقق و دانشمند و زبان‌شناس نبود بل‌که داعیه‌ی اصلاح جامعه و به قول خود، برانداختن پندارها را در سر داشت. در همین سال دو جلد از کتاب آئین را منتشر ساخت و با انتشار این کتاب شهرت بسیار پیدا کرد و در تهران و شهرستان‌ها پیروانی نیز پیدا کرد. کسروی در این سال ماه‌نامه‌ی «پیمان» را تاسیس نهاد که در این ماه‌نامه اندیشه‌های خود در حوزه‌ی دین و اجتماع را منتشر می‌ساخت. پس از شهریور ۱۳۲۰ دیگر مجله‌ی پیمان را منتشر نکرد بل‌که به جای آن به انتشار روزنامه‌ی پرچم پرداخت که بیش‌تر نشریه‌ای سیاسی بود. پس از مدتی پرچم از روزنامه به ماه‌نامه تغییر کرد. مقالات بسیاری که کسروی در نقد روحانیت و مبانی شیعی‌گری و صوفی‌گری نوشته بود و سخنانی که می‌گفت خشم مذهبیون متعصب را برمی‌انگیخت. 
انتقاد بی‌پروا کسروی از برخی باورهای دینی و عرفانی و … دشمنانی برای او ایجاد کرد و از این‌رو بارها به قتل تهدید شد که در سال ۱۳۲۴ قصد جانش را نیز کردند که ناموفق بود.سوء قصد کنندگان که به سوی کسروی شلیک کرده بودند نتوانستند او را بکشند. آن‌ها بازداشت می‌شوند اما این بازداشت چندان نمی‌پاید. آیت‌الله‌العظمی حسین قمی که از مراجع عالی‌رتبه‌ی زمان خود محسوب می‌شده طی تلگرافی از نجف از نخست‌وزیر، احمد قوام می‌خواهد که ضاربان کسروی هر چه زودتر آزاد شوند و ضاربان تحت فشار علمای مذهبی بعد از محاکمه‌ی کوتاهی - سه هفته- آزاد می‌شوند. دولت احمد قوام نمی‌خواست روحانیت از دولت بابت محاکمه‌ی قاتلان کسروی خشمگین شوند. این مماشات موجب می‌شود که بار دیگر دو تروریست که از شاگردان و پیروان نواب صفوی بودند بار دیگر قصد جان او را کنند.
حسین امامی و نواب صفوی
احمد کسروی در طی جلسه‌ی دادگاه در کاخ دادگستری ترور شد.  در ساعات اولیه‌ی ۲۰ اسفندماه ۱۳۲۴ گروه فدائیان اسلام به رهبری برادران امامی به جلسه‌ی دادگاه وارد می‌شوند و احمد کسروی و منشی‌اش سید محمدتقی حدادپور را با استفاده از چاقو می‌کشند. کسروی قرار بود در دادگاه و در چارچوب یک پرونده‌ی قضایی به شاکیان خود پاسخ دهد. تعدادی از مقامات عالی رتبه‌ از جمله صدرالاشرف (نخست‌وزیر پیشین) و فرماندار نظامی تهران، از کسروی به خاطر عقاید ضد اسلامی شکایت کرده بودند. احمد شهاب، از اعضای  اوليه و فعال جمعيت فدائيان اسلام واز ياران نزديک نواب صفوی در گفت‌وگو با واحد تاریخ شفاهی موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران در مورد نحوه‌ی قتل احمد کسروی چنین می‌گوید: « در روز دوم يا سوم محاكمه‌ی كسروی شخصی به نام «جواد مظفری» به دادگاه آمد و با هفت‌تير «كسروی» و منشی او، «حدادپور» را زد. يكی ديگر از افراد ما به نام شيخ مهدی شريعتمدار به دستور نواب با اتومبيل جلو دادگستری به حالت انتظار ايستاده بود. او مظفری را سوار ماشين كرد و به لاهيجان برد. از اين ماجرا نه شاه، نه دولت و نه مردم هيچ كدام كمترين اطلاعی نداشتند. تا الان هم كسی اين مطلب را نمی‌داند. كار حسين امامی اين بود كه بعد از قتل كسروی به داخل اتاق دادگاه رفت و با چاقو شكم كسروی را پاره كرد. دادستان كه ترسيده بود خود را زير ميز مخفی و در همان حال غش كرد. امامی وقتی كه از دادگاه بيرون آمد در حالي كه كارد خون‌آلودی در دست داشت فرياد الله اكبر سر داد و به شهربانی رفت و گفت: من كسروی را كشتم. همان كسی كه قرآن می‌سوزاند! .. بنابر اين مجبور شديم كاری كنيم تا امامی از زندان آزاد شود اين بود كه از دادگستری به مسجد آيت‌الله بهبهانی رفتيم. نكته مهم اين بود كه كسروی تير خورده بود و شهربانی می‌دانست كه او به اين جهت كشته شده اما چگونه و چرا دست امامی چاقوی خون‌آلود بود! بنابر اين تقريباً از عوامل دستگاه هم تعداد محدودی می‌دانستند كه قاتل اصلی امامی نيست.
به هر حال به مسجد كه رسيديم آيت‌الله بهبهانی آنجا بود. به ايشان گفتيم حسين امامی كاری را كرد كه جدش هم اگر بود همين كار را می‌كرد. تصميم گرفتيم به نخست‌وزيری در ميدان ارک برويم و آزادی امامی را خواستار شويم. آقای فيض كه مترجم نهج‌البلاغه بود جلو افتاد، شمس‌الدين ابهری امام جماعت مسجد امام حسين (ع) و علمای ديگر هم با ما همراه شدند. در ميدان ارک آقای ابهری سخنرانی كرد و گفت طبق فتوای علما كسروی مهدورالدم است، بنابر اين بايد قاتل آزاد شود. قوام‌السلطنه نخست‌وزير بود و مظفر فيروز هم معاون او. فيروز جلو بالكن آمد و گفت: «  آقا [نخست‌وزير] ميهمان خارجی دارند.» فيض‌‌الاسلام هم جواب داد: تو نمی‌تواني كاری انجام دهی، به قوام‌السلطنه بگوئيد بيايد، غلط كرده كه ميهمان خارجی دارد. قوام تا اين حرف را شنيد خودش آمد. فيض‌الاسلام خطاب به قوام گفت: مراجع نوشته‌اند حسين امامی بايد آزاد شود. اين دست ملت رشيد ايران بود كه از آستين حسين امامی بيرون آمده و شخص كثيفی را كشته است. قوام كارتی از جيب خود بيرون آورد و براي رئيس شهربانی مطلبی نوشت و به ما داد تا به او برسانيم. با همان جمعيت در حالي كه سرود: انا فتحنا لك فتحاً مبينا  می‌خوانديم به سمت زندان شهربانی رفته و امامی را از زندان بيرون آورديم.» در مورد اندیشه‌های احمد کسروی نظرات متفاوت بل‌که متضاد بسیار است.
تشییع احمد کسروی
عباس میلانی، پژوهش‌گر احمد کسروی را «شهید ایران مدرن در راه عقلانیت» توصیف می‌کند. او می‌گوید که کسروی مثل یک تاریخ‌نگار زیست و به‌سان پیام‌بری از جهان رفت. او می‌گوید که آیت‌الله خمینی چند ماه پیش از قتل کسروی تا آستانه‌ی صدور فتوای قتل کسروی پیش رفته و او را «مفسد فی‌الارض» خوانده بود و این پرسش را مطرح کرده بود که چرا شیعیان «با مشتی آهنین» جهان را از لوث وجود «بی‌شرمان و جاهلانی» مثل او پاک نمی‌کنند. عرفان ثابتی، پژوهش‌گر جامعه‌شناسی دین معتقد است که کتاب بهایی‌گری کسروی جستاری در دیگرستیزی است. او در نوشته‌ای که در وب‌سایت بی‌بی‌سی منتشر شده کسروی را به سه چهره تقسیم می‌کند: تاریخ‌نگار، زبان‌شناس و بنیان‌گذار آئین پاک‌دینی. او معتقد است که «کسروی ِ پژوهش‌گر به درستی قدر دیده و بر صدر نشسته ولی کسروی فقیه - پیشوا از دیده‌ها پنهان مانده است. علت را شاید بتوان در قتل دلخراش کسروی توسط فدائیان اسلام جست که او را در نظر بسیاری به قدیسی شهید بدل ساخت که خطا را به ساحتش راهی نبود.» «ولادیمیر مینورسکی»، خاورشناس و ایران‌شناس مشهور روسی در مورد آثار تاریخی احمد کسری چنین می‌گوید: «کسروی روح تاریخ‌نگار راست‌گو را داراست. او در جزئیات دقیق و در ارائه شفاف است.» از احمد کسروی آثار فراوانی بر جا مانده است که می‌توان به «تاریخ مشروطه ایرانی»، «بهایی‌گری»، «شعیی‌گری»، «در پیرامون ادبیات»، «صوفی‌گری»، «ورجاوند بنیاد»، «زبان پاک»، «تاریخ هجده ساله ی آذربایجان»، «تاریخ پانصد ساله‌ی خوزستان» و صدها کتاب و مقاله‌ی دیگر اشاره کرد.

 ماخذ : جناب روحانی از فیس بوک تاریخ در تصویر

هیچ نظری موجود نیست: