ناموسِ عفیفِ پاکدامن
ریحـانه شرافت تو و من
در بند و اسیر دیو و دد شد
محتاج عطوفت و مدد شد
این اخترِ سر بلند ایران
ناموس و شرف نداد آسان
چون کوه سترگِ با صلابت
نفروخت به ناکسان نجابت
هیهات ز ظلم این حکومت
سر حدِ شقاوت و خصومت
این دد منشانِ زشت کردار
ویرانـگر عـدل و بانی دار
بیــدادگهی نـهاده بنیاد
با قاضی خود فروش و جلاد
یک ملت پاکِ نیک آئین
افتاده بدام این شیاطین
ناکرده گناه رفته بر دار
مجرم شده قاضی و طلبکار
ریحانه فتاده اندر این دام
باحکم قصاص و مرگ و اعدام
او تن نسپـرد بـر ضلالت
آلوده نشد به این جهالت
در اوج غریبِ بی پنـاهی
درمانده ز هر گریز راهی
در قصد حراستش ز ناموس
زد ضربه بآن پلید منحوس
قاموس کدام ملت است این ؟
چه حکم و کدام ذلت است این؟
هرکـو که ره دفـاع گیـرد
باید که به جرم آن بمیرد ؟
این شامِ گجسته را سحر نیست
این حکم برای یک نفر نیست
برپائـی دار روز روز اسـت
تکرار گذشته تا هنوز است
فردا که رسید نوبت توست
باید که طریق و چاره ای جست
ای هموطن این نظاره کم کن
پـیراهن عـدل را عـلم کن
چون کاوه به کارزار ضحاک
دیـوار ستـم بـریـز بر خاک
فریاد من و تو کارساز است
از خشم گلوله بی نیاز است
پیروزی ما در انسـجام است
معنای ظفر دراین کلام است
خسرو (آئینه)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر