شکیلا: گریه نکن
من اینچنین میگریم
چامه ای از خسرو (آئینه)
آنقدر زاری کنم تا حلقه در گوشم کنی
پر نوازش دستهایت را تو تن پوشم کنی
اشک در پنهانی آتش میزند ای نازنین
آشکارا اشک میریزم که خاموشم کنی
بیقراری میکنم مانند طفل شیرخوار
تا سرم بر سینه بفشاری در آغوشم کنی
تا که سرگردان شدم اندر مدار عشق تو
سهل میدارم که یادم یا فراموشم کنی
سکر صدها جام می ارزانی چشم تو باد
چون تو با ناز نگاهت مست و مدهوشم کنی
جان نثارت میکنم من قطره قطره میچکم
در دل مینای تو تا عاقبت نوشم کنی
با دل آئینه ام آئینه دارت میشوم
یا بمهر آئی و یا از خشم مخدوشم کنی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر